شمیم عشق

ساخت وبلاگ
دنیا کوچک است اما​​​با هر قدم که از این خانه دور شدیدنیا بزرگ تر شدو درد هایم ابعاد تازه ای پیدا کردبا هر قدم که دنبالت آمدمخیابان ها تکثیر شدندشهرها تکثیر شدند وقدم هایت آرام ناپدید شدندو من با غباری از راه های دور به خانه بازگشتمبیزارم از تواز این خانه که هر روز نبودنت را به رخ ام می کشدمنتظرم باران رد کفش هایم را از حافظه ی خیابان پاک کندتا تمام راه های رفته را انکار کنمو فکر کنم هیچ جاده ای از من نگذشته استاین غبار هم غبار سال های نبودن توستکه بر شانه هایم نشسته استهرچند کمی دیر شده!به خانه نرسیده، کفش هایم دهان باز کردهتمام راه های رفته را اعتراف کردند."یزدان تورانی" نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 14:18 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:40

اگر طعم لبان تو نبودچگونه عطرهای زنانه را میشناختم؟شیرین و نرم...لمس دست هایت اگر نمی بودچگونه راه درست را می دیدمو صدای تو استدلیل شکفتن لاله ی گوش منتو یاد دادی ام حس آمیزی راو شعر قشنگترین حسی استکه یاد تو به قلبم آمیخته."محسن حسینخانی"از کتاب: کوه صدایم را پس نمی دهد نشر مروارید / چاپ اول: زمستان 1402 نوشته شده در شنبه نوزدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 10:34 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1402 ساعت: 12:40

می توانم با واژه ی خوشبختمتمام اشکهایم را مخفی کنممی توانم با لبخندی بگویم:آری، آسمان به وسعت صداقت های سوخته زیباست و چشمه های خشکیده ی پاکی هنوز هم جاری ست. آری، می توانم بار دیگر دور واژهای بارانی ام را خط بکشمو خودم، وجودم را زیر هزاران واژه فریب دهم آری می توانم، می توانم...ولی میدانی، من از فریب واژها خسته ام!من اگر اینجا شاد باشم و چتر بارانی ام را از نگاهم دور کنمدیگر واژها با من بیگانه می شوندآن وقت دیگر من تنهاترین نیستممن خسته ترین می شومکه با هر بار نفس کشیدن آرزوی پرواز دارم به یک آسمان دیگر.هیچ مهم نیست اگر نباشم، هیچ مهم نیست اگر پرشکسته پرواز کنم هیچ مهم نیست که قانون تلخ هستی باز ستوهای وجودم را در برابر هیچ بلرزاندهیچ مهم نیست...بقول نادر ابراهیمی:اگر پرنده را در قفس بیندازی مثل این است که پرنده را قاب گرفته باشیو پرنده ای که قاب گرفته ای فقط تصور باطلی از پرنده است!"ناشناس" نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۲ساعت 16:53 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 14:59

مرور کردم و دیدم؛ چه بزنگاه‌هایی که سر نرسیدی و حمایتم نکردی و از چه مخمصه‌هایی که نجاتم ندادی! بی‌انصافی‌ست بخواهم فراموش کنم حضور شگفت‌انگیز تو راهمه مثل من خوش‌اقبال نیستند که کسی مثل تو دوستشان داشته‌باشد.گاهی دست‌های تو انگار دست‌های خداست که از آستین زمینیِ تو بیرون زده، گاهی حس می‌کنم، خدا دارد با چشم‌های تو مرا می‌بیند و با حضور و لبخندهای تو در آغوشم می‌گیرد.چقدر می‌خواهمت تو را که مهربان‌ترین و عزیزترینی برای من، چقدر خوشبختم که می‌شناسمت و چقدر خوشبختم که می‌شناسی‌ام..."نرگس صرافیان" نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۲ساعت 18:35 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 34 تاريخ : جمعه 17 آذر 1402 ساعت: 0:54

کاش می گفتیچقدر باران را دوست داریتا جیب‌هایم را پر از ابر کنمیا چقدر باغچه راتا در دست‌هایم گل بکارمکاش میگفتی چقدردریا را دوست داریتا پشت پلکهایم ساحل بسازمیا چقدر کوه راتا روی شانه‌هایم بنشانمشکاش‌ میگفتی چقدر دشت را دوست داریتا در سینه‌ام میهمانش‌ کنمیا‌ چقدر پاییز راتا مدام از عشق بگویمیا نه!کاش تنها میگفتی...چقدر شعر دوست داری‌ تا بگویم:من هم دوستت دارم."حامد نیازی"از کتاب: یک اتفاق ساده نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 18:51 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 36 تاريخ : جمعه 17 آذر 1402 ساعت: 0:54

وجود هیچکس غمها را از بین نمی برداما کمک می کند با وجود غمها محکم بایستیمدرست مثل چتر که باران را متوقف نمی کنداما کمک می کند آسوده زیر باران بایستیم!.ابرها به اسمان تکیه می کننددرختان به زمین و انسانها به مهربانی یکدیگرگاهی دلگرمی یکی چنان معجزه می کندکه انگار خدا در زمین کنار توست!.جاودان باد سایه کسانی کهشادی را علتند نه شریکو غم را شریکند نه دلیل.زندگیتان پر از آدم های خوب... نوشته شده در جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ساعت 17:38 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 15:42

این روزها می‌گذرد،این روزها که کارد به استخوانزندگی رسیده وتحمل آخرین سنگر ماست.این روزها که غروبش ساعت‌هاطول می‌کشد، قلمی نمی‌چرخد،در تنگ گشوده نمی‌شود ونیمه‌ی تاریک زمیندر حال گسترش است.شاید که آفت به مال و جانروزگارمان زده‌ باشد اماخوب می‌دانم که روح‌ماندر خنکای جزیره دورش بهروزهای پاک نیامده می‌اندیشد؛بی‌گمان ما سهمی از خاکخواهیم داشت و پرنده‌ایی در آسمان،اگر این خورشید که غروب می‌کندروزی برای ما و باورهایمان طلوع کند.بردیا_یادگاری نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۲ساعت 10:58 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 68 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 22:34

آیدا، همزاد من!ساعت‌های دراز است که بر این صفحۀ کاغذ خم شده‌ام تا برای تو، به مناسبت بزرگترین روز زندگیم _یعنی تولد'>تولد تو_ چیزی بنویسم. چهرۀ تو در برابر چشم‌های من است. صدایت در گوش‌هایم می‌پیچد. و کشش فکرها، مرا از نوشتن بازمی‌دارد… به چه چیز فکر می‌کنم؟ شاید به تو. قدر مسلم این است که به هرچه فکر کنم، از «تو» خالی نیست، از این گذشته، این روزها تنها موضوع فکر من «زندگی کردن» است. می‌خواهم زندگی کنم_به تمام معنا_می‌خواهم با تمام وجودم زندگی کنم، زندگی را بچشم، لمس کنم، در آغوش بگیرم. و طبیعی است که فکر کردن به زندگی، معنی دیگرش فکر کردن به تو است.من عشق تو را چون پرچمی پیشاپیش نبردی که برای اثبات وجود خویش آغاز خواهم کرد به دوش می‌کشم، به تو فخر می‌کنم و از داشتن تو سر فخر به آسمان می‌سایم.تو را در سخت‌ترین سال‌های عمرم یافتم که تصمیم گرفته بودم زندگی را چون پیراهن ژنده‌ئی به دور اندازم، و وجود تو به من حرارت و زندگی داد. وجود تو مرا به زندگی ترغیب کرد. وجود تو مرا نگه داشت و امروز وجود توست که سبب می‌شود با تمام نیروی خود به سوی زندگی برگردم و برای آیندۀ خود طرح و نقشه بریزم.هر لبخند تو، هر بوسهٔ تو به من آن قدرت را عنایت می‌کند که کوهی را بر سر کوهی بگذارم. به تو ثابت خواهم کرد که عشق، تواناترین خدایان است.تهران – 30 آبان 1342"احمد شاملو"از کتاب: مثل خون در رگ های مننامه های احمد شاملو به آیدا نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۲ساعت 12:44 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 507 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 22:34

از چشم افتادن می‌تونه خیلی قشنگ باشه. فکر کن تمامتو واسه یکی می‌ذاری، میدوئی، تلاش می‌کنی واسه بودنش، اولویتت می‌شه، می‌جنگی و بار ها شکست می‌خوری، شب های زیادی ناراحت می‌مونی و بازم توی قلبته. یهو یه روز یه کاری انجام می‌ده یا یه حرفی می‌زنه که تو کلاً نا امید می‌شی و از چشمت می‌افته. انگار یک چیزی درون تو اون فردو رها می‌کنه. فرکانسی که بین تو اون بود قطع می‌شه. صبح روز بعد که از خواب پا می‌شی نه ناراحتی نه عصبی. همه چیز توی آروم ترین حالت خودشه. انگار نه انگار همچین فردی وجود داشته. صبحانتو می‌خوری، بعد مدتی به خودت می‌رسی، ذهنت خالیه و می‌تونی بالاخره به چیزای غیر اون فکر کنی. می‌تونی تمرکزتو بذاری روی خودتو کارای مورد علاقت و آیندت. می‌تونی یه نفس راحت بدون اون بکشی و بالاخره قشنگیای زندگی که به خاطر اون تاریک شده بودن رو ببینی. چیزی که به نظرت غیر ممکن بود. نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 9:27 توسط ...| شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 1:43

مادر بزرگم همیشه میگفت :چاه ، دستی پر نمیشهاون وقتا سنم کم بود و معنی حرفشو نمیفهمیدممیپرسیدم عزیز یعنی چی شمیم عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 1:43