آیدا، همزاد من!ساعتهای دراز است که بر این صفحۀ کاغذ خم شدهام تا برای تو، به
مناسبت بزرگترین روز زندگیم _یعنی
تولد'>تولد تو_ چیزی بنویسم. چهرۀ تو در برابر چشمهای من است. صدایت در گوشهایم میپیچد. و کشش فکرها، مرا از نوشتن بازمیدارد… به چه چیز فکر میکنم؟ شاید به تو. قدر مسلم این است که به هرچه فکر کنم، از «تو» خالی نیست، از این گذشته، این روزها تنها موضوع فکر من «زندگی کردن» است. میخواهم زندگی کنم_به تمام معنا_میخواهم با تمام وجودم زندگی کنم، زندگی را بچشم، لمس کنم، در آغوش بگیرم. و طبیعی است که فکر کردن به زندگی، معنی دیگرش فکر کردن به تو است.من عشق تو را چون پرچمی پیشاپیش نبردی که برای اثبات وجود خویش آغاز خواهم کرد به دوش میکشم، به تو فخر میکنم و از داشتن تو سر فخر به آسمان میسایم.تو را در سختترین سالهای عمرم یافتم که تصمیم گرفته بودم زندگی را چون پیراهن ژندهئی به دور اندازم، و وجود تو به من حرارت و زندگی داد. وجود تو مرا به زندگی ترغیب کرد. وجود تو مرا نگه داشت و امروز وجود توست که سبب میشود با تمام نیروی خود به سوی زندگی برگردم و برای آیندۀ خود طرح و نقشه بریزم.هر لبخند تو، هر بوسهٔ تو به من آن قدرت را عنایت میکند که کوهی را بر سر کوهی بگذارم. به تو ثابت خواهم کرد که عشق، تواناترین خدایان است.تهران – 30 آبان 1342"
احمد شاملو"از کتاب: مثل خون در رگ های من
نامه های احمد شاملو به آیدا نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۲ساعت 12:44 توسط ...| شمیم عشق...
ادامه مطلبما را در سایت شمیم عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shamim-eshgho بازدید : 507 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 22:34